Linkdoony

وبلاگ گروهى فانوس خبرچين؛ خبرگزاری وبلاگ‌شهر


آرشيو لينكدونی

 

 Gladiator Friends

Ping site (Blogrolling)

 


  ARCHIVE

 

 

[Powered by Blogger]

Weblog Commenting by HaloScan.com

ضد
سانسور در خوابگرد

 

Design:

نقطه ته خط

 

 
Friday, January 23, 2009

اینجا سالهاست آپدیت نشده! امروز فکر کردم که لینک وبلاگ و فوتوبلاگ جدیدم رو اینجا اضافه کنم!

این وبلاگ فانوس آزاد

در فوتوبلاگ پلک عکس میذارم
همیچنین به انگلیسی هم در Free Lantern می نویسم....
Permanent Link

 

........................................................................................

Thursday, July 21, 2005

سلام به همه دوستان عزیز

بی موقع زنگ زدم که خدمت دوستان عرض کنم که من خوب هستم و مشغول! احوالی از ما خواستید بپرسید سری به فانوس یا آیینه فانوس (برای دوستان پشت فیلتر) بزنید، البته تقریبا بطور مرتب در فوتوبلاگ پلک عکس می‌گذارم. از دوستانی که احوال‌پرسی کرده‌اند واقعا ممنونم.

با وجود خبرچین و همچنین لینکدونی فانوس لزومی به آپدیت کردن لینک‌دونی اینجا هم نیست. دوستانی که لطف داشته‌اند و به اینجا لینک داده‌اند اگر به فانوس یا آیینه فانوس لینک دهند و به من اطلاع دهند حتما به بلاگ رولینگ فانوس اضافه خواهند شد. فکر نکنم فعلا فرصتی برای آپدیت اینجا داشته باشم؛ با وجود اینکه مطلب برای نوشتن این روز‌ها زیاد دارم.
دوستی خبر داد که اینجا را هم (مثل فانوس) در ایران فیلتر کرده‌‌اند! حدس می زنم بخاطر حرف x در اسم وبلاگ باشد وگرنه دلیلی دیگر وجود ندارد. سیستم فیلترینگ هوشمند و پاسخگو در ایران.

دوست داشتید مصاحبه دکتر جین شارپ را که ترجمه‌کرده‌ام را در فانوس بخوانید.
Permanent Link

 

........................................................................................

Friday, May 06, 2005

سلام به همه:

1) غیبت طولانی من هم بخاطر مشغله‌های کاری بود و هم اینکه وقت آزادم رو برای راه‌اندازی فانوس گذاشتم. بالاخره فانوس هم دات کام شد. این وسط بنده هم کمی سی اس اس و ام تی یاد گرفتم! البته زحمت طراحی اولیه رو مسافر هتل‌ کالیفرنیا کشید که از کمک و وقتی که گذاشت واقعا ممنونم.

2) در این مدت چند تا فیلم خیلی خوب دیدم؛ یک فیلمی که توصیه می‌کنم دوستان حتما ببینند فیلم مترجم Interpreter با بازی فوق‌العاده نیکول کیدمن (که چه خوشگل شده امشب و در این فیلم!) و شون پن ... جالب لهجه صحبت کردن نیکول کیدمن هست؛ لهجه معمولی او لهجه غلیظ استرالیایی هست ولی در این فیلم لهجه آفریقایی دارد. واقعا چه می‌کنه این نیکول کیدمن. داستان فیلم جذاب؛ هیجان انگیز و بدون صحنه‌های اضافی است! فیلم به شکلی است که برای ساعتی آدم خود را کاملا فراموش می‌کند و در فیلم حل می‌شود! (باید این بخش معرفی فیلم رو-در فانوس- دوباره راه بندازم). باید ببینید فیلم رو ...

3)یک خبر دیگه هم که فردا شنبه چهارمین جلسه پالتاکی وبلاگ نویسان است؛ ساعت 10 شب به وقت تهران در اتاق blogiran در پالتاک. موضوع بحث آگهی در وبلاگ‌هاست. از تمام دوستان و وبلاگ نویسان برای شرکت در این گفتگو دعوت می‌کنیم...

این هم چند تا جوک دوبله نشده برای حسن ختام!


You're so stupid that you have to turn on the light to see if it's dark.
Q: Do you know what a wok is?
A: It's something you throw at a wabbit.

Q: What do the men in a singles bar have in common?
A: They're all married.

Q: What did Saddam Hussein have in common with his father?
A: Neither knew when to pull out!!

Q: What do you get when you cross a bear with a deer?
A: Beer


Permanent Link

 

........................................................................................

Tuesday, March 15, 2005

نو بهار است بر آن کوش که خوشدل باشی...

 


این مدت که اینجا رو آپدیت نکردم (البته فانوس رو روشن نگاه داشتم!)؛ اتفاقات زیادی افتاد که حتما در جریان هستید. 2 جلسه از دیدار پالتاکی وبلاگ‌نویسان برگزار شد و جلسه سومش هم به پیشنهاد ناصر عزیز پیشواز عید خواهد بود... لینک‌های در این زمینه را در خبرچین ببینید.

امیدوارم همگی نوروز خوبی داشته‌باشند و سال جدید مملو از شادی باشه. همینجا سال نو رو به همه دوستان تبریک می‌گم.
امروز چهارشنبه‌سوری است... جای من رو هم خالی کنید! امیدوارم که امسال هم فرصت بشه یک آتیش کوچیکی به پا کنم!اگه دوست داشتید عکس‌های چهارشنبه‌سوری پارسال منو ببینید.

این بیت از حضرت حافظ هم برای حسن ختام:

بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گیر
بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن


Permanent Link

 

........................................................................................

Wednesday, March 02, 2005

چقدر خوبه یک آخر هفته رو با یک دوست خوب و قدیمی که مدتهاست ندیدی بگذرونی؛ اونهم در یکی از شهرهای خون و قیام و حماسه! بعد انقدر حرف بزنی که اصلا نفهمی ساعت 5 صبح شده! سردی مفرط هوا و ... هم از گرمای صحبت کم نمی‌کرد... علاوه بر دیدن این دوست خوب، خود دوری از استرس‌های اینجا هم عالی بود! بازم ممنون رفیق شفیق...!
هفته پیش (فرصت نشد راجع بهش زودتر بنویسم!) یک روز آبچینوس آنلاین شد و پیام داد گفت این آدرس رو ببین؛ آدرس وبلاگ کوزه‌خانوم بود. عنوان مطلب هم آلیوس ماکسیموس...!!! من فکر کردم که بالاخره یکی از وبلاگ‌نویس‌های خوب هم از فضایل یا رذایل ما نوشته! مطلب رو خوندم متوجه شدم که نه... انگار ما تنها اثرمون تو وبلاگستان این بوده که دوستان فکر کردند اسم گلادیاتور فیلم آلیوس بوده! اسم اصلی گلادیاتور در فیلم ماکسیموس دسیموس ماریدیوس بود. این اشتباه باعث می‌شه بیشتر وبلاگ کوزه‌خانوم رو بخونم!

بدترین چیز (یکی از بدترین چیز‌ها!) می‌دونید چیه؟ یک مشت همکار داشته‌باشی که فکر کنن خیلی می‌دونن؛ فکر ‌کنن از همه بهترن (مخصوصا از غیر آلمانی‌ها)، اینا حتی مقاله‌های گروه‌های دیگه هم به نظرشون مسخره می‌آد! بعد هم یکی از این‌ها اول صبح بی‌خودی بیاد بهت گیر بده و حرف مفت بزنه! خودمونیم از خودم خوشم اومد؛ اولش هیچی بهش نگفتم بعد یک جور جوابشو دادم که نیم ساعت بعد خودش اومد معذرت‌خواهی کرد! ولی خوب به هر شکل روزم رو خراب کرد؛ به نحوی که حتی کارهام جواب خوبی نداد!
آخر روز هم دویدم سوار اتوبوس شم؛ هوا برفی بود، پامو که تو اتوبوس گذاشتم سر خوردم. البته زمین نخوردم ولی راننده مهربان آلمانی می‌دونید چی گفت؟ گفت "الان نه... من کارم داره تموم می‌شه!" یعنی اگه می‌خوای دست و پاتو بشکونی عصر تعطیل منو خراب نکن! ... اینم از امروز ما! هوممم
Permanent Link

 

........................................................................................

Sunday, February 13, 2005

دوستی کی آخر آمد؟ دوستداران را چه شد؟

وقتی سرحال نباشی؛ خسته باشی؛ دلت هم گرفته باشه... مخصوصا که منظره بیرون از پنجره این باشه،

   

از اون طرف هم موسیقی روشن می‌کنی؛ از بین 2000 تا ام پی تری معلوم نیست چرا فقط آهنگ‌های خاطره‌انگیز رو این Winamp انتخاب می‌کنه! (در حالیکه رو حالت رندوم هست).

تفال به دیوان حضرت حافظ آخرین چاره است، مطمئنی که حافظ هر چی بگه آرامت خواهد کرد...


صـبا زمنزل جـانـان گذر دریغ مدار
وز او به عشـاق بی‌دل خبر دریغ مدار
به‌شکر آنکه شکفتی به‌کـام بخت ای گل
نسیم وصل زمرغ سحر دریـغ مـدار
حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی
کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار
جهان و هر چه در اوست سهل و مختصر است
ز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار
کنون که چشمه قند است لعل نوشینت
سخن بگوی وز طوطی شکر دریغ مدار
مکارم تو به آفاق می‌برد شـاعر
از او وظیفه و زاد سفر دریغ مدار
چو ذکر خیر طلب می‌کنی سخن این است
که در بهـای سخن سیم و زر دریغ مدار


غبـــار غم بـرود و حال خوش شود حـافظ
تو آب دیـده از این رهـگذر دریغ مـدار

Permanent Link

 

........................................................................................

Thursday, February 10, 2005

متاسفانه بازی دیروز صفر صفر تموم شد؛ گویا احتیاط زیاد و خاطره تلخی که از بازی چند سال پیش در بحرین برای بازیکنان، مربی و خود ما مانده بود جلوی بازی تهاجمی تیم ملی را گرفت! امیدوارم که جلوی ژاپن بهتر بازی کنند... راستی بعد از تلاش زیاد بخشی از بازی رو با صدای عادل فردوسی پور شنیدم (تصویر نداشت)؛ وبسایت درپیت سیمای لاریغامی بیشتر از این نکشید! ولی انصافا گزارش هم گزارش عادل... آخرش هم خیلی جالب بود که عادل می‌خواست بگه که همه رفتن رو پشت‌بومن و دارن داد می‌زنند!

یک قسمت دیگر از سفرنامه آلیوس رو در فانوس پست کردم؛ (اینهم لینک این مطلب در آیینه فانوس (رها از فیلتر)؛ برای دوستان پشت فیلتر)؛ عنوان این مطلب هست: اردوگاه داخائو .
اینم چند تا جوک دوبله نشده کوتاه:

Q: How do you know when a man's planning for the future?
A: He buys TWO cases of beer.
--------
A blonde says to a brunette, ''Excuse me, but each time I sip my coffee, my eye seems to hurt.''
The brunette says, ''Well maybe you should take the spoon out of the cup.''
---------
Why do blondes have TGIF written on their shirt?
It stands for, "Tits Go In Front."
--------
Q: Why do they make glow in the dark condoms?
A: So that gay men can play Star Wars.


Permanent Link

 

........................................................................................

Wednesday, February 09, 2005

فردا (نه! ... امروز) تیم ملی با بحرین بازی داره! ... ایران ورزشی نوشته بود که شبکه ZDF آلمان بازی رو مستقیم پخش خواهد کرد؛ ولی من هر چی تو وبسایتش گشتم پیدا نکردم. به هر حال اگه پخش هم بشه دانشگاه خواهم بود، مگر اینکه دودره کنیم بزنیم بیرون! کسی یک وبسایت پدر مادر دار سراغ نداره بازی رو نگاه کنیم؟ سایت فکسنی سیمای لاریغامی هیچ‌وقت کار نمی‌کنه! به امید پیروزی... ولی انصافا تیم بهترین تیم ایرانه؛ از این بهتر دیگه نمی‌شه!
راستی این آدرس آیینه وبلاگ فانوس هست؛ اگر فانوس رو نمی‌بینید از این آدرس استفاده کنید.

Permanent Link

 

........................................................................................

Sunday, February 06, 2005

فانوس هم توسط شرکت «ملی» مخابرات ایران فیلتر شد! .... به زودی یک سایت آینه برای فانوس خواهم ساخت.

در لینکدونی مطلبی که شورای سردبیری فانوس نوشته و چند راه مبارزه با فیلترینگ را گذاشتم...

Permanent Link

 

........................................................................................

Tuesday, February 01, 2005

الان برنامه مرگ در تهران (مستندی در مورد قتل داریوش و پروانه فروهر) رو از شبکه WDR دیدم! ... خیلی حالمو گرفت... همین...
Permanent Link

 

........................................................................................

Saturday, January 29, 2005

1) انصافا عجب هنرپیشه‌ایه این ساموئل ال جکسون! یک فیلم خوب از ساموئل ال جکسون امشب دیدم (چقدر خوشحالم این دی وی دی رو خریدم!)؛ دیدن این فیلم دوباره منو به این فکر انداخت که باید دوباره از اون سری معرفی فیلم که در فانوس می‌نوشتم رو ادامه بدم! فکر کنم چند تا فیلم خوب برای قسمت بعدی در نظرم هست!)
2) بعد از مطلبی که راجع به برف‌دانه‌ها در فانوس نوشته بودم؛ دائم منتظر این بودم که برف خوبی بیاد شاید بتونم چند تا عکس خوب بگیرم. ولی امسال برف زیادی نبارید تا همین چند روز پیش! (همه اروپا برف اومده؛ حتی مادرید! اینجا هم دیگه روش نشد نباره) خلاصه امشب که از دانشگاه می‌‌خواستم برگردم، برف خفیفی می‌بارید. روی زین دوچرخه‌ام که خوب تمام روز در هوای زیر صفر بود (بهترین حالت برای نگهداشتن برف‌دانه‌ها برای گرفتن عکس!) می‌شد خیلی قشنگ برف‌دانه‌ها رو دید؛ با دوربین دیجیتالم چند تا عکس گرفتم که فقط یکی از اونها خوب از آب در اومد و زین دوچرخه بنده به همراه چند برف دانه رو می‌تونید مشاهده کنید. متاسفانه خستگی یک هفته کار مداوم و پر شدن کارت حافظه اجازه عکس‌های بیشتر رو نداد. امیدوارم باز هم برف بباره.
چرا حالا اینجوری نگاه می‌کنید؛ مگه چیه خوب؟ آره با دوچرخه در هوای برفی و بارونی می‌رم دانشگاه! اولش که اومدم اینجا وقتی می‌دیدم که بعضی‌ها در برف و بارون با دوچرخه می‌رن و میان فکر می‌کردم که دیوونه هستند! ولی خوب، خودمم رفتم جزو دیوانه‌ها... برف و بارون رو دیگه باکی نیست!
3) مدتیه که به لینکدونی اینجا لینکی اضافه نکردم، اما در عوض لینکدونی فانوس حسابی پربار هست! بیشتر مطالبی هم که اونجا می‌ذاریم مطالب وبلاگی است... سعی می‌کنم به لینکدونی اینجا هم برسم.
3) دوست داشتید مطلبی که راجع به اردوگاه آشویتس در فانوس نوشتم رو بخونید! جالبه که بعضی از دوستان در کامنت‌ها چیز‌های عجیبی گفتن. کامنت‌ها رو حتما نگاه کنید. (البته بیشتر کامنت‌ها جواب خود منه به دوستان!)

دوست‌هایی که آخر هفته دارید، آخر هفته خوبی داشته باشید! بقیه هم که هفته شروع می‌شه؛ هفته خوبی داشته باشید...

اینهم از جک‌ دوبله نشده برای امروز:

Why don't you slip into something comfortable…like a coma
****
Q: Why did the Blonde pee in the Grocery Store?
A: The sign said ''Wet Floor.''!!
****
A mother was working in the kitchen listening to her 5-year-old son playing with his new electric train in the living room.
She heard the train stop and her son saying, "All of you sons of bitches who want off, get the hell off now cause this is the last stop! And all of you sons of bitches who are getting on, get your asses in the train cause we're going down the tracks."
The horrified mother went in and told her son, "We don't use that kind of language in this house. Now I want you to go to your room and you are to stay there for TWO HOURS. When you come out, you may play with your train but I want you to use nice language."
Two hours later, the son came out of the bedroom and resumed playing with his train.
Soon the train stopped and the mother heard her son say, "All passengers, please remember your things, thank you and hope your trip was a pleasant one. We hope you will ride with us again soon."She heard her little darling continue, "For those of you just boarding, remember, there is no smoking in the train. We hope you will have a pleasant and relaxing journey with us today."
As the mother began to smile, the child added, "For those of you who are pissed off about the TWO HOUR delay, please see the BITCH in the kitchen.



Permanent Link

 

........................................................................................

Thursday, January 20, 2005

امروز از اون روزا بود!

در حال پاک کردن نوشته‌ای روی یک بطری شیشه‌ای بودم که یهو بطری داخل دستم ترکید! باور بفرمایید همچین انرژی زیادی هم نباید به کار برد که نوشته‌ای که با ماژیک نوشته شده رو با الکل پاک کرد! حالا چرا بطری که از اون پدر مادر دار‌ها هم بود؛ ترکید نمی‌دونم! (باور نمی‌فرمایید پدر و مادر دار بود خودتون نمونه‌شو ببینید!) خوشبختانه فقط 3 فروند از انگشتام زخم شدند؛ دو انگشت دست چپ و یک انگشت از دست راست که هیچ ربطی به هم ندارند! (خودم فکر کردم لابد یک نفر داشته پشت سرم حرف می‌زده!!) بعد از اون دیدم که امروز بهتره کار عملی زیاد نکنم و شروع به کارهای تئوری کردم، که البته اونم همچین موفق نبود! عصر می‌خواستم مطلبی که پریروز شروع به نوشتن کردم برای فانوس رو کامل کنم که مخ یاری نکرد! بعد هم بلاگر قاطی زد و هر کاری می‌کردم نمی‌شد چیزی رو در فانوس پابلیش کنم!
موقع اومدن خونه هم که بارون یک حالی بهم داد! گفتم شام درست کنم یهو ماهیتابه پر از روغن برگشت؛ شانس آوردم که نسوختم! فقط مجبور به تمیز کردن روغن‌های روی زمین شدم!
خلاصه که عجب روزی بود...شما فکر می‌کنید چه خبر بود؟
حالا بخشی از کارهای امروز رو باید فردا کامل کنم؛ عجب روزی می‌شه فردا!
غر غر کافیه برای امروز! چند تا جوک دوبله نشده هم بگم:


A female Olympic swimmer was talking with one of her teammates about using steroids. She claimed that she was going to quit taking them because she was growing hair in scary places.
When her friend asked her where the hair was growing, she replied, "On my nuts."

Q: What do you call a boomerang that doesn't come back?
A: A stick.

Q: What's the difference between a blonde and a 747?
A: Not everyone's been in a 747!

Q: Why can't a blonde dial 911?
A: She can't find the eleven.

Q: What kinds of people don't get invited to blonde parties?
A: Women!

He's such a dumb jock, that when he was driving to the airport, he saw a sign that read, "Airport Left," and he turned around and went home.




Permanent Link

 

........................................................................................

Saturday, January 15, 2005

سلام و درود به همه دوستان!
1) اگه گفتین بعد از یک هفته پر اضطراب و پرکار چی (یا چه چیز‌هایی!!!) می‌چسبه! مخصوصا اگه نتیجه کارات خوب باشه!
2) باید یک کم تار عنکبوت‌های اینجا ؛لینکدونی و قالبمو پاک کنم!
3) یک بخش دیگه از سفرنامه مصور آلیوس را در فانوس پست کردم؛ این قسمت در مورد تری‌یر قدیمی‌ترین شهر آلمان است. دوست داشتید بخونیدش.
این هم چند جوک دوبله نشده کوتاه برای حسن ختام؛ بعضی‌هاش یک کمی 18+ است!


Q. What's the difference between a tire and 365 used rubbers?
A. One's a Goodyear and the other's a great year!

-- A German colleague of mine told me this one:
Q: Do you know how Germans make Chocolate Cookie?
A: First they occupy the kitchen!

Q: What do you call a prostitute with her hands under her skirt?
A: Self-employed.

You're so ugly that when you were born, the doctor looked at your mom and said,
''This is going to cost extra if I have to touch its ass.''



Permanent Link

 

........................................................................................

Tuesday, December 21, 2004

سلام به همه دوستان؛
بعلت گرفتاری کاری و ...خیلی دیر به دیر اینجا رو آپدیت می‌کنم. خواستم به دوستان بگم که من خوبم و اگر نگران من شدید می‌توانید به فانوس سری بزنید، آنجا حتما اثراتی از من خواهید دید! البته سعی خودم هم این است که تاحد امکان وقتم را برای فانوس بگذارم!


با لطف نقطه ته خط عزیز (که دیگه نقطه دات کام شده!) فانوسمان لوگو دار شد! هر کدام از دوستان که قصد حمایت از فانوس رو دارند میتونن این لوگو رو در وبلاگشون قرار بدهند!

وبلاگ             گروهى فانوس



گزارش تصویری منو از سفرم به پاریس و برج ایفل در فانوس بخونید.

در ضمن فال حافظی هم در شب یلدا گرفتم که در فانوس پستش کردم!

دوستانی که تعطیلات سال نو میلادی دارند براشون تعطیلات خوبی آرزو میکنم!

این هم یک جوک دوبله نشده برای حسن ختام: (فقط لطفا کامل بخونیدش چون بخش اول برای خیلی‌ها ممکنه آشنا باشه!)


Good One... PLEASE READ TILL THE END
.

One day a man was having a conversation with god when his whole life flashed before his eyes as a series of footsteps on the sands of time. He saw that there were two pairs of footprints, but during the most difficult periods of his life there were only one set of footprints. He asked god "You said you will be with me throughout this journey, but why have you deserted me during the most critical times of my life??" to which god answered "Son,I did not desert you, I was always with you...you see only one set of footprints because during those difficult times in your life, I was carrying you"

Another day a S/w Programmer was having a similar conversation with his PM when his whole project flashed before his eyes as a series of footsteps on the sands of time. He saw that there were two pairs of footprints, but during the most difficult times in the project there were only one set of footprints. He asked his PM "You said you will be with me throughout the project, but why have you deserted me during the most critical times of the project??" to which the PM answered "Son, I did not desert you, I was always with you...you see only one set of footprints because during those difficult times, I was sitting on your head!!"



Permanent Link

 

........................................................................................

Friday, December 10, 2004

1- از مزایای اورکات این است که روز تولدت همه دوستای قدیمیت بهت ایمیل میزنند! (امام آلیوس ماکسیموس)

2- یک کتاب دیگه از جان گریشام اخیرا خوندم به نام The Brethren ؛ قبلا در مورد 2 تا از کتاب‌های این نویسنده مطلب کوتاهی نوشته بودم . موضوع این داستان در مورد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا است و البته همزمان با اون 3 قاضی زندانی که خود را برادر (همکار) میخوانند از زندان دست به کلاهبرداری می‌زنند و این دو داستان در نقطه‌ای با هم برخورد می‌کنند. البته کتاب در سال 2000 نوشته شده ولی زمانی که من شروع به خواندن کتاب کردم دقیقا مصادف با رقابت‌های انتخاباتی اخیر آمریکا بود (و الان فرصت کردم راجع بهش بنویسم!). نکته جالب در مورد این کتاب اینه که در اون 2 بار اسم ایران برده شده! و البته مواردی که اسم ایران برده شده دقیقا مشابه با مواردی است که شبکه‌‌های تلویزیونی اسم ایران رو می‌برند. درست حدس زدید؛ یکبار در مورد اینه که ایرانی‌ها قصد دارند یک سری اسلحه اتمی از یک فرد روس خریداری کنند؛ و دومین مورد هم قاچاق اسلحه و مواد مخدر از طریق ایران هست! داستان کتاب مثل بقیه کتاب‌های جان گریشام خیلی جذابه و باعث میشه که بعد از شروع کتاب (بعد از فصل 2-3) دیگه کتاب رو رو زمین نذارید! نمی‌دونم که این کتاب ترجمه به فارسی شده یا نه. داستان کتاب تا حدود زیادی واقعی است.

3- یک مطلب بمناسبت 10 دسامبر روز جهانی حقوق بشر در فانوس نوشتم؛ نقطه ته خط هم با یک سری مینیمال قشنگ مطلب رو کامل کرد.

در آخر این چهار تا عکس رو ببینید؛ بعنوان جوک امروز! حتما به ترتیب ببینید که مزه رو از دست نده! (روی هر عکس کلیک کنید)

 

 

 

 
Permanent Link

 

........................................................................................

 

Best view: 1024*768 :: Encoding: Unicode UTF-8