امروز از اون روزا بود!
در حال پاک کردن نوشتهای روی یک بطری شیشهای بودم که یهو بطری داخل دستم ترکید! باور بفرمایید همچین انرژی زیادی هم نباید به کار برد که نوشتهای که با ماژیک نوشته شده رو با الکل پاک کرد! حالا چرا بطری که از اون پدر مادر دارها هم بود؛ ترکید نمیدونم! (باور نمیفرمایید پدر و مادر دار بود خودتون
نمونهشو ببینید!) خوشبختانه فقط 3 فروند از انگشتام زخم شدند؛ دو انگشت دست چپ و یک انگشت از دست راست که هیچ ربطی به هم ندارند! (خودم فکر کردم لابد یک نفر داشته پشت سرم حرف میزده!!) بعد از اون دیدم که امروز بهتره کار عملی زیاد نکنم و شروع به کارهای تئوری کردم، که البته اونم همچین موفق نبود! عصر میخواستم مطلبی که پریروز شروع به نوشتن کردم برای
فانوس رو کامل کنم که مخ یاری نکرد! بعد هم بلاگر قاطی زد و هر کاری میکردم نمیشد چیزی رو در
فانوس پابلیش کنم!
موقع اومدن خونه هم که بارون یک حالی بهم داد! گفتم شام درست کنم یهو ماهیتابه پر از روغن برگشت؛ شانس آوردم که نسوختم! فقط مجبور به تمیز کردن روغنهای روی زمین شدم!
خلاصه که عجب روزی بود...شما فکر میکنید چه خبر بود؟
حالا بخشی از کارهای امروز رو باید فردا کامل کنم؛ عجب روزی میشه فردا!
غر غر کافیه برای امروز! چند تا جوک دوبله نشده هم بگم:
A female Olympic swimmer was talking with one of her teammates about using steroids. She claimed that she was going to quit taking them because she was growing hair in scary places.
When her friend asked her where the hair was growing, she replied, "On my nuts."
Q: What do you call a boomerang that doesn't come back?
A: A stick.
Q: What's the difference between a blonde and a 747?
A: Not everyone's been in a 747!
Q: Why can't a blonde dial 911?
A: She can't find the eleven.
Q: What kinds of people don't get invited to blonde parties?
A: Women!
He's such a dumb jock, that when he was driving to the airport, he saw a sign that read, "Airport Left," and he turned around and went home.
Permanent Link
□ نوشته شده
در ساعت
11:10 PM
توسط fa